معنی تندیس، پیکره
حل جدول
فرهنگ پهلوی
پیکره، تصویر
واژه پیشنهادی
پیکره
مترادف و متضاد زبان فارسی
فرهنگ عمید
لغت نامه دهخدا
پیکره. [پ َ / پ ِ ک َ رَ / رِ] (اِ) زمینه. شالده. اساس: از پیکره ٔ کار معلوم است که... || ترتیب. نسق. || مقابل بوم. زمینه. || عکس. تصویر. نقش.
تندیس
تندیس. [ت َ] (اِ مرکب) بمعنی تن مانند است، چه دیس بمعنی مانند باشد و بمعنی صورت و تمثال و پیکر و کالبد و قالب و جثه نیز آمده است اعم از انسان و حیوانات دیگر. (برهان) (از ناظم الاطباء). بمعنی تندس. (فرهنگ جهانگیری) (از آنندراج).از: تن + دیس، جزو دوم از مصدر «دئس » اوستایی بمعنی نمودن و نشان دادن، یعنی تن نما، و این جزو بصورت پسوند در فرخاردیس و طاقدیس هم دیده میشود. (حاشیه ٔ برهان چ معین):
نگارند تندیس او گر بکوه
ز سنگ وقارش شود کُه ستوه.
دقیقی.
دو تندیس از زر برانگیخته
ز هرصورتی قالبی ریخته.
نظامی.
رجوع به فرهنگ ایران باستان ص 261، ذیل شبدیز وتندس و تندسه و تندیسه شود.
تعبیر خواب
دیدن پیکره، بیانگر جدایی از دوستان است. - آنلی بیتون
فرهنگ معین
تصویر، نقش، مجسمه، تندیس. [خوانش: (پِ کَ رِ) (اِ.)]
معادل ابجد
761